خاطراتی که می‌توانند زندگی را نابود ‌کنند

خاطراتی که می‌توانند زندگی را نابود ‌کنند

ساینسیو – به نقل از بی بی سی، اغراق نیست اگر بگوییم حافظه پایه و اساس هویت فرد است. بدون خاطره نمی‌شود پیوستگی زندگی و معنای آن را درک کرد. فردی که چیزی یادش نمی‌آید نمی‌تواند بفهمد کیست و چه می‌خواهد.

در عین حال بر اساس پژوهش‌های فراوان، حافظه انسان به شدت منعطف و گزینشی عمل می‌کند و به همین دلیل خطاهای حافظه پایانی ندارند. یک خاطره تحریف‌شده می‌تواند رابطه، دوستی و حتی زندگی فرد یا دیگری را به تباهی کشاند.

الیزابت لافتِس (Elizabeth Loftus)، استاد ممتاز دانشگاه کالیفرنیا در اِرواین، بیش از چهل سال از زندگی پر حاصلش را صرف پژوهش درباره انحراف و انعطاف حافظه کرده و نتایج غیرقابل‌تصور و دستاوردهای ارزنده‌ای به جای گذاشته است. یکی از مهم‌ترین حوزه‌های تاثیرات تحقیقات لافتس در نظام قضایی و جرم‌شناسی بوده است.

هر سال در نقاط مختلف جهان افراد زیادی به گناهی ناکرده محکوم، زندانی و حتی به پای چوبه دار فرستاده می‌شوند. شهادت و گواهی افراد یکی از مهم‌ترین منابع احکام قضایی است. اینجاست که انعطاف حافظه ممکن است به نتایج فاجعه‌باری ختم شود.

پژوهش‌های لافتس کمک کرده است بی‌گناهان زیادی آزادی خویش را دوباره به دست آورند؛ مثلا یافته‌های اولیه لافتس به روشنی نشان می‌داد که چگونه قالب‌بندی جملات و پرسش‌ها بر پاسخ شهود در توصیف حادثه تاثیرگذار است. همین کمک کرد دستورالعمل و راهنماهای فراوانی درباره نحوه بازپرسی و سوال از متهم، درخواست گواهی و اموری از این دست در ایالات متحده اصلاح شوند.

یکی دیگر از مهم‌ترین نتایج تحقیقات لافتس به صراحت نشان می‌دهد چگونه اطلاعات غلط و‌ گمراه‌کننده، می‌توانند خاطرات فرد را تحریف و حتی خاطره جدیدی خلق کنند. برای توصیف این پدیده از اصطلاح “اثر اطلاعات نادرست” استفاده می‌شود.البته فاکتور زمان در شدت و حدت این مسئله بسیار مهم است. طبیعتا هر چه خاطره‌ای قدیمی‌تر باشد، احتمال انحراف حافظه بیشتر می‌شود. تحقیقات وی نشان می‌دهد افراد ممکن است بر اثر گذشت زمان حتی در تشخیص صورت مجرمی که با وی رو در رو شده بودند اشتباه کنند.

اما شاید یکی از حیرت‌انگیز‌ترین دستاوردهای پژوهش‌های لافتس درباره کاشت خاطرات کاذب است. او در پژوهش‌هایش در دهه نود میلادی به پرونده‌های قضایی فراوانی برخورد که افرادی با شکایت از والدین، دوستان نزدیک یا خانواده، آنان را به جرائم عجیب و وحشتناکی همچون تجاوز و آزار جسمی در دوران کودکی متهم کرده بودند اما در نهایت خاطرات‌شان غلط از آب درآمده بود. پرسش این بود که خاطراتی با چنان جزئیاتی از کجا آمده است؟

لافتس و همکارانش، بعد از تحقیقات فراوان، ریشه چنین خاطرات غلطی را در یک سلسله روندهای روان‌درمانی شایع آن روزگار مثل تصویرسازی هدایت‌شده، تفسیر خواب و هیپنوتیزم یافتند. آنها متوجه شدند که به ویژه وقتی از افراد می‌خواهیم درباره دوران خردسالی فکر کنند و از آن تصویر ذهنی بسازند، با کمی مهارت می‌توان خاطره نداشته‌ای را به آنان تلقین کرد.

مثلا در تصویرسازی هدایت‌شده از فرد می‌خواستند که در ذهن تصویر خانه دوران کودکی‌اش را بسازد و سپس می‌گفتند از پدر و مادرش شنیده‌اند که او در همان زمان شیشه خانه همسایه را شکسته بوده است. بعد از او می‌خواستند که تصاویر حادثه را به یاد آورد درحالیکه چنان حادثه‌ای هیچگاه اتفاق نیفتاده بود. در کمال تعحب بسیاری از شرکت‌کنندگان خاطره‌ای را با جزئیات به یاد می‌آوردند.

لافتس نام این پدیده را تورم حافظه گذاشت که فرد با تصور خاطره‌ای که اتفاق نیفتاده، آن را واقعا باور می‌کند. یافته‌های لافتس توجه بسیاری از روان‌درمانان را به این نکته جلب کرد که از ظرفیت تصویرسازی ذهنی در تحریف حافظه غافل نشوند.

بر اساس پژوهش‌های لافتس، همه افراد ممکن است مستعد پذیرش خاطرات غلط باشند اما برخی در مقابل دستکاری حافظه بیشتر آسیب‌پذیرند، مثلا افرادی که از حافظه تصویری شفاف برخوردارند یا آنها که پرش حافظه یا حواس‌پرتی دارند.

نوآوری‌های دانش بشر درباره حافظه به پلیس، دستگاه قضا و متخصصان سلامت روان کمک‌های شایانی کرده است تا با بهینه‌سازی روش‌ها و فرایندهای کاری‌شان از رویدادهای ناگوار بسیاری جلوگیری کنند. نتایج پژوهش‌های الیزابت لافتس، از برجسته‌ترین زنان پژوهشگر روزگار ما، در سطح فردی نیز بسیار راهگشاست؛ اینکه تکیه بر حافظه بدون دلیل و مدرک مستقل خطاست، هر چقدر هم مطمئن باشیم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *